من دارم افتخار که هستم خدای تو ...حسین جان
ای منتظر اجابت من بر دعای تو
دل برده از تمامی خلقم صدای تو
من خالق تو هستم و تو عبد پاک باز
تو کشته ی من استی و من خونبهای تو
از لحظه ای که دست زهستی کشیده ای
ما گشته ای و در بغل ماست جای تو
هر جا جای توست تجلاّی حسن ماست
هر دل که جای ماست بود کربلای تو
گودال قتلگاه تو بزم وصال ماست
لبخند ماست در دهن زخم های تو
تو تشنه ی وصال من استی! فرات چیست؟
دریاست تشنه کام لب جان فزای تو
از چشمه های زخم تو جاری است خون ما
در دست ماست تا صف محشر لوای تو
تو فخر می کنی که مرا بنده ای حسین
من دارم افتخار که هستم خدای تو
در موج خون دوباره مناجات کن حسین
تا بشنوم دوباره صدای دعای تو
باشد به یک زیارت تو صد هزار حج
ای صد هزار مروه صفا در صفای تو
تو هست خویش در ره من دادی ای حسین
من نیز هست خویش بریزم به پای تو
بانگ انالغریب تو اتما حجّت است
تو نیستی غریب منم آشنای تو
تو بر فراز نیزه ببر نام من به لب
من بر سریر عرش بخوانم ثنای تو
سوز تو را به سینه ی «میثم» نهاده ایم
گرم است با شراره ی شعرش عزای تو
فرم در حال بارگذاری ...